غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش


سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش

در خم چوگان غم دل شده غلطان به سر


شادی آن سر که او گردد و کوی غمش

این دل مسکین من خرم و دلشاد شد


تا به مشامم رسید شمهٔ بوی غمش

مست می غم شدم شادی مستان غم


میل ندارم به هیچ جز که به سوی غمش

گفت من و گوی او راحت قلب حزین


جست دل و جوی جان دیدن روی غمش

بی سر و بی پا منم همدم رندان غم


سرخوشم و می روم بر سر کوی غمش

درد غم و درد او آمده درمان ما


سید ما شد به جان بندهٔ خوی غمش